معنی بمب پرتابی
حل جدول
لغت نامه دهخدا
پرتابی. [پ ُ] (حامص مرکب) حالت و چگونگی پرتاب.
پرتابی. [پ َ] (ص نسبی، اِ) (تیرِ...) پرتاب شده. گشاد داده. رها شده. || تیری که آنرا نیک دور توان انداخت. (صحاح الفرس):
تا هست ز شست دور در سرعت
ایام چو تیرهای پرتابی.
انوری.
به بال و پر مرو از ره که تیر پرتابی
هوا گرفت زمانی ولی بخاک نشست.
حافظ.
|| سلاح که بسوی دشمن از انسان و حیوان پرتاب کنند چون زوبین و مطراق و جز آن.
بمب
بمب.[ب ُ] (فرانسوی، اِ) محفظه ای مخروطی یا استوانه ای شکل که درون آن مواد منفجره ریزند و به چاشنی مجهز کنند و گاه بوسیله ٔ هواپیما به زمین پرتاب می کنند تا بر اثر اصابت به زمین منفجر شود. و گاه بوسیله ٔ الکتریسیته یا فتیله ٔ آلوده به ماده ٔ قابل اشتعال و وسایل دیگر در روی زمین منفجر سازند و آن را انواع باشد.
- بمب اتمی، بمبی که نیروی انفجاریش مربوط به نیروی ذخیره ای مرکزی اتم است. نیروی تخریب این بمب از بمبهای معمولی بسیار بیشتراست و یکی از آنها کافی است شهری را ویران و ساکنانش را نابود سازد. (فرهنگ فارسی معین).
- بمب ئیدروژنی، نوعی بمب اتمی. بمبی که نیروی انفجاریش مربوط به نیروی ذخیره ای مرکزی اتم ئیدروژن است. نیروی انفجار و تخریب این بمب از بمب اتمی بیشتر است. (فرهنگ فارسی معین).
- بمب دستی، نارنجک دستی. از نوع بمب های ضربتی است که چون آن را با دست پرتاب کنند بمجرد برخورد به هدف منفجر میشود.
- بمب ساعتی، بمبی است که چاشنی آن را طوری تنظیم کنند که در زمان معینی احتراق و انفجارحاصل شود.
تیر پرتابی
تیر پرتابی. [رِ پ َ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) منسوب به تیر پرتاب:
به بال و پر مرو از ره که تیر پرتابی
هواگرفت زمانی ولی به خاک نشست.
حافظ (از آنندراج).
کبوتر فلک از بیم تیر پرتابی
چو سایه آمد و بر خاک رهگذر افتاد.
طالب آملی (ایضاً).
رجوع به ماده ٔ قبل شود.
بمب افکن
بمب افکن. [ب ُ اَ ک َ] (نف مرکب) بمب افکننده. آنکه یا آنچه بمب می افکند. || (اِ مرکب) نوعی هواپیمای جنگی خاص حمل و پرتاب بمب.
بمب گیر
بمب گیر. [ب ُ] (نف مرکب) بمب گیرنده. آنچه یا آنکه بمب را می گیرد. || (اِ مرکب) قطعه ٔ فلزی که بزیر بال هواپیمای جنگی متصل شود و بمب یا راکت را بوسیله ٔ چنگکها بدان متصل کنند. (فرهنگ فارسی معین).
فرهنگ عمید
پرتابشده: به بالوپر مرو از ره که تیر پرتابی / هوا گرفت زمانی ولی به خاک نشست (حافظ: ۵۶)،
سریع،
(اسم، صفت) [جمع: پرتابیان] تیرانداز، کماندار،
بمب
مادۀ منفجرهای که با دست، هواپیما یا وسایل دیگر به سمت مواضع دشمن پرتاب میشود یا در جایی کار گذاشته میشود،
* بمب اتمی: (نظامی) بمبی که نیروی آن ناشی از انرژی اتمی است،
* بمب هیدروژنی: (نظامی) بمبی که نیروی تخریبی آن بهمراتب قویتر و شدیدتر از بمب اتمی است،
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) پرتاب شده گشاد داده شده رها شده. -2 تیری که آنرا نیک دور توان انداخت. یا تیر پرتابی، سلاح که بسوی دشمن از انسان و حیوان پرتاب کنند چون زوبین و مطراق و جز آن. -4 تیرانداز. جمع:پرتابیان. -5 غیر مقرب غیر معتمد مقابل استوار (معتمد) جمع: پرتابیان: (گروهی که پرتابیان ساختشان چپ انداز شد بر چپ حالت و چگونگی پرتاب
فرهنگ معین
پرتاب شده، تیری که آن را نتوان بسیار دور انداخت، کماندار، تیرانداز. [خوانش: (پَ) (ص نسب.)]
بمب
(بُ) [فر.] (اِ.) محفظه ای پر شده از مواد منفجره که پس از پرتاب و برخورد با هدف منفجر می شود.، ~ آتش زا بمبی پر شده با مخلوطی از بنزین ژلاتینی شده و مجهز به یک چاشنی.، ~ خوشه ای بمبی شامل تعداد زیادی بمب های کوچک که هنگام فرود در منطقه وسیعی پراک
گویش مازندرانی
گونه ای از مرکبات با حجمی درشت و مزه ای ترش
فارسی به ایتالیایی
bomba
معادل ابجد
659